
مطالعات فرهنگی مجموعه یکنواختی از نظریهها نبوده و نظریههای مختلفی را در بر میگیرد، به ویژه تابعی از دگرگونیها و رویدادهای تاریخی و سیاسی بوده است. آثار آنتونیو گرامشی و میشل فوکو در شکل گیری مطالعات فرهنگی نقش عمدهای داشتهاند. پس از آن نیز مطالعات فرهنگی و نظریههای گوناگونی تاثیر متقابل بر یکدیگر داشتهاند: فمینیسم، پساساختارگرایی، نظریه پسااستعماری، روانکاوی، پستمدرنیسم، نظریه همجنسگرایان (الجیبیتی و کوییر). نظریهپردازانی همچون لوئی آلتوسر، رولان بارت، پییر بوردیو، میشل دو سرتو*، میشل فوکو، ژاک لاکان در فرانسه، زیگموند فروید در اتریش، کارل مارکس در آلمان، آنتونیو گرامشی در ایتالیا، میخائیل باختین و والنتین ولوشینوف* در روسیه، فردینان دوسوسور* در سوییس، و ریچارد هاگارت*، ریموند ویلیامز*، ا. پ. تامپسن*، و استوارت هال در بریتانیا شالودهٔ مطالعات فرهنگی را نهادهاند. نظریه پردازان در انگلستان و در ایالات متحده، صورتهای بعضاً متفاوتی از مطالعات فرهنگی را پس از پیدایش این حوزه در دهه ۱۹۷۰، بسط دادند. گونه انگلیسی مطالعات فرهنگی، در دهه ۱۹۶۰ بیشتر تحت تأثیر ریچارد هاگرت و استوارت هال در مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه بیرمنگهام، بسط یافته. گونه انگلیسی، دیدگاههای چپگرایانه و سیاسی آشکار را شامل میشود. در مقابل، گونه آمریکایی مطالعات فرهنگی از آغاز بیشتر درگیر کارکردها و فهم اختصاصی و سوژگانی عکسالعملهای مخاطب به فرهنگ تودهای شد. طرفداران مطالعات فرهنگی آمریکایی، درباره جنبههای آزادیبخش هواداران فرهنگ تودهای مینویسند. هرچند، تفاوت بین شاخههای آمریکایی و انگلیسی کمرنگ شدهاست. بعضی متخصّصان، خصوصاً در مطالعات فرهنگی ابتدایی انگلیسی، مدلی مارکسیستی را در این حوزه به کار بستند. تمرکز اصلی دیدگاه مارکسیست ارتدوکس، بر تولید معناست. این مدل تولید انبوه فرهنگ را فرض میگیرد و قدرت را در استقرار از طریق تولید مصنوعات فرهنگی میبیند. در دیدگاه مارکسیستی، آنهایی که ابزار تولید (زیربنای اقتصادی) را کنترل میکنند ذاتاً کنترلکننده فرهنگاند. رویکردهای دیگر به مطالعات فرهنگی، مانند رویکرد فمینیستی و گشایشهای آمریکایی بعدی، از این دیدگاه جبری صلب فاصله گرفتند. آنها، مفروض مارکسیستی وجود معنای مسلّط واحد مشترک بین همه در مورد هر محصول فرهنگی را، نقد کردند. رویکردهای غیرمارکسیستی، معتقدند که روشهای متمایز مصرف مصنوعات فرهنگی، بر معنای محصول تأثیر میگذارد. نقد مهم دیگر، شامل دیدگاه سنّتی میشود که مصرفکننده منفعل را مفروض میگیرد. دیدگاههای دیگر، این موضوع را خصوصاً با تأکید بر روشهای متفاوتی که مردم متون فرهنگی را میخوانند و دریافت و تفسیر میکنند، به چالش میکشند. این دیدگاههای متمایز، نقطه تمرکز را از تولید محصولات تغییر دادهاند و در عوض، میگویند که مصرف محصولات از آنجا که مصرفکنندگان معناهایی به آنها میدهند، اهمیّتی برابر دارد. بعضی، عمل خرید را به هویت پیوند زدهاند. استوارت هال در این گشایشها، مؤثّر بودهاست. بعضی مفسّران تغییر به سوی معنا را به عنوان چرخش فرهنگی، توضیح دادهاند. در زمینه مطالعات فرهنگی، اندیشه متنبودگی، نه تنها شامل زبان نوشتاری، بلکه فیلمها، عکسها، مد یا آرایش مو هم میشود: متنهای مطالعات فرهنگی شامل همه مصنوعات معنادار فرهنگاند. به همین ترتیب، مطالعات فرهنگی مفهوم فرهنگ را گسترش میدهد. فرهنگ، برای پژوهشگر مطالعات فرهنگی، فقط شامل فرهنگ متعالی سنّتی و فرهنگ همهپسند نیست؛ بلکه شامل معناها و رویّههای روزمره هم میشود. دو تای آخر – یعنی فرهنگ همهپسند و زندگی روزمره – نقطه تمرکزهای اصلی مطالعات فرهنگی هستند.
دست نوشته های نیروان تراول را بخوانید
keywords : وب سایت نیروان تراول،دست نوشته نیروان تراول،مقالات نیروان تراول